برچسب: حکایت های آموزنده

  • حکایت جالب چقدر خدا داری؟

    حکایت جالب چقدر خدا داری؟

    حکایت های جالب و خواندنی حکایت جالب و خواندنی چقدر خدا داری؟ مرد و زنی نزد شیوانا آمدند و از او خواستند برای بدرفتاری فرزندانشان توجیهی بیاورد. مرد گفت: “من همیشه سعی کرده‌ام در زندگی به خداوند معتقد باشم. همسرم هم همین طور، اما چهار فرزندم نسبت به رعایت مسایل اخلاقی بی‌اعتنا هستند و آبروی…

  •  حکایتی در مورد غفلت

     حکایتی در مورد غفلت

    حکایت های جالب و خواندنی حکایتی خواندنی درباره غفلت حکایت غفلت، حکایت آن سه فیلسوفی است که در ایستگاه راه آهنی منتظر ورود قطار بودند. آن ها آن قدر گرم بحث و جدل بودند که غافل از ورود قطار شدند. لحظه ای که قطار خواست ایستگاه را ترک کند دو نفر از انها با عجله…

  • حکایت «صياد سبزپوش»

    حکایت «صياد سبزپوش»

      حکایت های جالب پرنده‌اي گرسنه به مرغزاري رسيد. ديد مقداري دانه بر زمين ريخته و دامي پهن شده و صيادي كنار دام نشسته است. صياد براي اينكه پرندگان را فريب دهد خود را با شاخ و برگ درختها پوشيده بود. پرنده چرخي زد و آمد كنار دام نشست. از صياد پرسيد: اي سبزپوش! تو…

  • حکایت «بندگی من یا آزادی تو»؟

    حکایت «بندگی من یا آزادی تو»؟

      حکایت های آموزنده   روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت:«اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت. غلام گفت:آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر…

  • حکایت «نیش مار و زنبور»

    حکایت «نیش مار و زنبور»

    حکایت های آموزنده   روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد. مار گفت: «انسان‌ها از ترس ظاهر خوفناک من می‌میرند نه به خاطر نیش زدنم.» اما زنبور قبول نکرد. مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت. آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود. مار رو به…