برچسب: داستان جنایت کار مهربان

  • داستان جنایتکار مهربان

    داستان جنایتکار مهربان

    داستان جنایت کار مهربان   چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد.اما بی پول بود. بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدایی کند. دستش توی جیبش تیغه چاقو را…