-
خاطره بابك زنجانى از اولين اختلاسش(طنز)
حتما بخون باحاله معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد بابک پسرک خودش را جمع و جور کرد،سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش میزد،توی چشمان سیاه و مظلوم پسرک خیره شد و داد…