برچسب: حکایت سیزدهم گلستان سعدی

  • حکایت جالب ،زیبا و کوتاه «شکر خدا»

    حکایت جالب ،زیبا و کوتاه «شکر خدا»

    حکایت کوتاه «شکر خدا»   پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی‌شد.   مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عز وجل علی الدوام گفتی.   پرسیدندش که شکر چه می گویی؟ گفت: شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی. گر مرا زار به…