حکایت گلستان

حکایت جالب «دزدی درویش»
حکایت «دزدی درویش» درویشی را ضرورتی پیش آمد، گلیمى از خانة یاری بدزدید. حاکم فرمود تا دستش بدر کنند….

حکایت جالب ،زیبا و کوتاه «شکر خدا»
حکایت کوتاه «شکر خدا» پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به…

داستان بسیار جالب غیبت
حکایت از باب دوم گلستان سعدی یاد دارم که ایام طفولیت، بسیار عبادت میکردم و شب را با عبادت…