برچسب: داستان کفش یا پا

  • کفش یا پا

    کفش یا پا

      ………….   کفش هایش انگشت نما شده بود و جیبش خالی!یک روز دل انگیز بهاری از کنار مغازه ای می گذشت؛ مأیوسانه به کفشها نگاه می کرد و غصه ی نداشتن بر همه ی وجودش چنگ انداخته بود. ناگاه! جوانی کنارش ایستاد ، سلام کرد و با خنده گفت : چه روز قشنگی !…