برچسب: فکرهای یک اعدامی قبل از اعدام

  • نام خدا گره طناب دار را باز کرد

    نام خدا گره طناب دار را باز کرد

    برای چندمین بار اسمش را از بلندگو شنید، پاهایش از تخت آویزان بود و تلاش می‌کرد تا آنها را در دمپایی‌های خاکستری جا دهد، اما انگار دمپایی‌ها کوچک شده بود یا پاهای او در عرض چند ساعت چند شماره بزرگ‌تر شده بود. هر چه بود پاهایش با او هماهنگ نبودند، صدای در آهنی سلول او…