دسته: شعر و قصه کودکانه

  • داستان زندگی امام حسین (ع)

    داستان زندگی امام حسین (ع)

      زندگینامه امام حسین (ع): نام : حسین (سومین امام که به امر خداوند تعیین شده است ) کنیه :ابو عبد اللّه لقب : خامس آل عبا، سبط، شهید، وفى ، زکى پدر : حضرت على بن ابى طالب (ع ) مادر: حضرت فاطمه (س ) تاریخ ولادت : شنبه سوم شعبان ، سال چهارم…

  • اشعار کودکانه درباره عید مبعث

    اشعار کودکانه درباره عید مبعث

    شعر درباره عید مبعث نور آسمان آمده زمین خشم و کینه را برده آن امین شهر مکه شد پاک و با صفا چونکه آمده رحمت خدا بوده آن نبی پاک پاک پاک مثل یک گلی در میان خاک بوده در دلش عشق ایزدی بوده یاورش مرتضی علی دین او همان دین رحمت است دین کامل…

  • شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)

    شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)

    شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع) سیاه چال های بغداد خونه این آقا بود چهارده سالی می شد امام تو زندونا بود تو بیست و پنج رجب رفت امام از این دیار تو کاظمین مرقدش نور می پاشه به زوار * * * * * * * * * همیشه در زنجیر همیشه در…

  • شعر کودکانه لانه مورچه

    شعر کودکانه لانه مورچه

    می چکد به روی شهر چکه چکه،  آسمان باز خنده می کنند چتر های مهربان حیف خاله مورچه لانه اش خراب شد! توی راه او پر از چاله های آب شد غصه می خورم چه قدر من برای مورچه! ای خدا چه می کنند بچّه های مورچه منبع: istgahekoodak.ir گردآوری:مجله یک پارس

  • شعر کودکانه درباره امام علی (ع)

    شعر کودکانه درباره امام علی (ع)

    اشعار کودکانه درباره امام علی (ع)  میلاد علی (ع) مکه  شد پر از … خنده و سرور مکه شد پر از  … بوی عطر و نور شد تولد …  حضرت علی (ع) شد تولد …  بهترین ولی شیعه علی (ع) … بوده رستگار دشمن علی (ع) … شده زشت و خوار مهر او نشست ……

  • شعر کودکانه درباره ولادت امام جواد (ع)

    شعر کودکانه درباره ولادت امام جواد (ع)

    شعر کودکانه ولادت امام جواد (ع) امام نهم ما فرزند مولا رضاست امام جواد، معدن جود و صفاست مثل همه امامان با علم وبا سواد است با حیوونا مهربون و جوان ترین امام آخ که چه خوب و مهربونه آقا دوستش داریم دوستش داریم یه دنیا منبع: قرآن آموزی با بازی و رنگ آمیزی farhangientekhab.ir…

  • قصه باغچه مادربزرگ

    قصه باغچه مادربزرگ

    قصه کودکانه ی باغچه ی مادربزرگ   یکی بود یکی نبود. مادر بزرگ یه باغچه قشنگ داشت که پراز گلهای رنگارنگ بود. ازهمه ی گل ها زیباتر گل رز بود. البته اون به خاطر زیباییش مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری می کرد. یک روز دوتا دختر کوچولو و شیطون که نوه های…

  • شعر کودکانه چهارشنبه سوری

    شعر کودکانه چهارشنبه سوری

      شعر کودکانه و زیبای چهارشنبه سوری در این مطلب شعر و ترانه کودکانه چهارشنبه سوری را برایتان آماده کرده ای تا به زبان شعر و موسیقی به کودکتان رسوم شاد و زیبای چهارشنبه سوری را بیاموزید. شناساندن فرهنگ و رسوم ایرانیان از وظایف والدین و مربی‌ها به کودک است. با بچه‌ها صحبت کنید، برای…

  • شعر کودکانه روز مادر

    شعر کودکانه روز مادر

    شعر و ترانه کودکانه برای مادر مادر مهربونم عزیز خوش زبونم تو گل بی خار منی رفیق من ، یار منی وقتی که غصه دار باشم فقط تو غمخوار منی ای جان من فدای تو بهشت به زیر پای تو *****************      ***************** میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت میشه با تو پر…

  • شعر کودکانه عید نوروز (آهای آهای بهاره)

    شعر کودکانه عید نوروز (آهای آهای بهاره)

    شعر کودکانه عید نوروز شعر کودکانه عید نوروز  “شعر آهای آهای بهاره” آهای آهای بهاره عید اومده دوباره گلهای زرد ولاله روئیده هر کناره بهاره و بهاره بهار صفا میاره بلبل رو شاخه گل گنجشکه رو چناره داره آواز می خونه این آغاز بهاره بهاره و بهاره بهار صفا میاره منبع: koodakcity.com گردآوری:مجله یک پارس

  • شعر عمو خلبان

    شعر عمو خلبان

    شعر کودکانه «عمو خلبان»   شعر عمو خلبان   این کیه؟ این عمومه عموم چه قد بلنده سواره یک پرنده ست خوش حاله و می خنده پرنده اش آهنی ست دو بال گنده داره شب ها چراغش از دور مثل چیه؟ستاره! عمو با این پرنده بالای ابرها می ره تو اسمون می چرخه اون سر…

  • قصه کودکانه «دخترک آواز خوان »

    قصه کودکانه «دخترک آواز خوان »

    قصه کودکانه «دخترک آواز خوان »   دختری بود که با پدر و مادرش برای تفریح به جنگل رفته بودن پس از کلی بازی و تفریح دخترک پروانه خیلی خوشگلی را می بیند که دور سر او پرواز میکند. دخترک دلش می خواست که این پروانه را بگیرد و با خودش به خانه ببرد .…

  • قصه ی موچی بی دقته

    قصه ی موچی بی دقته

      قصه های کودکانه   آن شب برف سنگینی باریده بود . همه جا سرد بود موچی ( مورچه کوچولو ) و فیلو ( فیل کوچولو ) در خانه خوابیده بودند . بخاری کوچک آنها روشن بود اما نمی توانست همه خانه را گرم کند . موچی گفت : ” باید یک فکری بکنیم که…