گفتی پاییز را دوست داری/می دانستم با او نسبتی داری!


قطعاتی از دلنوشته‌های شعرای بنام و بی‌نام. بینندگان عزیز چنانچه شما نیز همچون دیگر شعرای با نام و بی نام ما،‌ شعر یا دلنوشته‌ای دارید، برای انتشار در سایت از آن استقبال خواهیم کرد.

گفتی پاییز را دوست داری
می دانستم با او نسبتی داری!
هر دو
مهری دارید
که بر دل می نشیند

رحیم یوسفی
*********
ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ
ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ،
ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺍﯾﻠﻬﺎﻥ ﺑﺮﮎ

****************
سايه سنگ بر آينه خورشيد چرا؟
خودمانيم، بگو اين همه ترديد چرا؟
نيست چون چشم مرا تاب دمى خيره شدن
طعن و ترديد به سرچشمه خورشيد چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خنديد چرا، آن که نخنديد چرا؟
طالع تيره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا ديد چرا؟
من که دريا دريا غرق کف دستم بود
حاليا حسرت يک قطره که خشکيد چرا؟
گفتم اين عيد به ديدار خودم هم بروم
دلم از ديدن اين آينه ترسيد چرا؟
آمدم يک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد اين سور شب عيد چرا

قیصر امین پور

**********

با خاطرش امشب هزاران قصه دارم
اول بدستش دست  مهرم  میسپارم
/
بعدا  نگاهی عاشقانه توی چشمش
عکس دلم را توی قلبش می نگارم
/
آهسته با صد شرم  دستی میبرم، تا
حس  لطیفش، توی  دستانم  گذارم
/
از  خانه  میآییم  بیرون،  توی  کوچه
پس کوچه های خاطراتم می شمارم
/
از پشت پرچینها هزاران شاخه یاس
در لا به لای عطر مویش  می گذارم
/
گل بوسه از مهتاب میگیرم به اجبار
تا  روی  گرم  گونه های  او  بکارم
/
نخ میکنم یک رشته مروارید غلطان
یک سینه ریز از خوشه  پروین بیارم
/
آمد  به طعم خلوتم مهتاب پاشید
آمد طراوت داد دست روزگارم
/
آمد و عمری جاودانه بر غزل داد
تا عمر دارم شاکر از چشمان یارم
/
این ها تماما  آرزو های دلم بود
اینها ، جز اینها آرزوهایی ندارم

حسین دلجووو

************

تو را

نه کوسه درید

و نه آب دریا خورد

تو آن کنایه ی تلخی

که در شبی غمگین

زبان موج،

به تدریج بر لبت آورد؛

“تو چشم بخت منی!

اینچنین به خواب مرو

تو آبروی جهانی!

به روی آب مرو!”

حسين جنتي


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *