داستانهای خواندنی

  ………….   کفش هایش انگشت نما شده بود و جیبش خالی!یک روز دل انگیز بهاری از کنار مغازه ای…

  داستان جالب «خوک و گاو»   مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.کشیش…

  داستان های شیوانا   برفها آب شده بودند و دیگر خبری از سرمای زمستان نبود. فصل یخبندان تمام شده…

  داستانهای آموزنده   پرستار بیمارستان، مردی با یونیفرم ارتشی با ظاهری خسته و مضطرب را بالای سر بیماری آورد…

داستانهای آموزنده   مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند…؛ پنجره های اتاق باز نمی شد. نیمه شب…

  داستان زیبای توبه ی مرد جوان   در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در…

حکایت جالب «غرور بی جا»   یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند به…

  داستان آموزنده «مشکل چاه آب روستا»   در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت….

  داستان های آموزنده   مدیر مدرسه ای در کلکته هندوستان، این نامه را  چند هفته قبل از شروع امتحانات…

داستان پیر شی نوبتی نشی یه روز داخل مترو صندلیم رو به یک پیرمرد نورانی دادم. در حقم دعا کرد…

  داستانهای کوتاه و آموزنده بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد…

داستانهای خواندنی   یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود ، تعریف کرده…

داستانهای آموزنده   یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت که اسمش را…