
داستان زیبای «ارزیابی خود»
داستان زیبای «ارزیابی خود» پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی…
مجله علمی تفریحی یک پارس با موضوعات متنوع علمی ورزشی سیاسی پزشکی
داستان زیبای «ارزیابی خود» پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی…
داستاهای کوتاه سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه…
داستانهای کوتاه درويشي كه بسيار فقير بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان…
کار خوبه خدا درست کنه آدم بعضی وقتها تو یه مسئله به یه جایی میرسه که دیگه کاری از…
داستاهای کوتاه بعضی ها اصلا به این خاطر به دنیا می آیند که کاری نکنند. من هم یکی…
داستان حسادت روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات كرد. این دو دوست بینوا…
داستانهای جالب یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید: روزی مرحوم مرشد چلویی معروف خدمت جناب شیخ رسید و…
داستانهای کوتاه ژمانی که نصرتالدوله وزیر بود، لایحهای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ…
داستانهای کوتاه ” چه کنيم که دعايمان مستجاب شود؟” حضرت پاسخ داد: با زباني دعا کنيد که با آن…
قدرت انتقاد واصلاح فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد…
دانشجو و استاد دانشجویی به استادش گفت: استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می…
داستانهای کوتاه در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو…
داستانهای کوتاه و آموزنده مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و…
داسانهای آموزنده هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه…
داستانهای آموزنده مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر…
داستان کوتاه سه بیمار جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند . به هر سه ، دکتر گفته…
داستان آموزنده «نجات زندگی» طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد روزی مردی جان…
داستان خوش شانسی و بدشانسی میخواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه در خانه بعضیها را میزند، اما سايرين…
حکایت «کار کردن» دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی باری این…
داستانهای آموزنده پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودکی زخمی و خون آلوده را در آغوش داشت با سرعت…