
داستان آموزنده «مداد سیاه»
داستانهای آموزنده از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان در مدرسه شنیدم. مرد اول میگفت: «چهارم…
مجله علمی تفریحی یک پارس با موضوعات متنوع علمی ورزشی سیاسی پزشکی
داستانهای آموزنده از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان در مدرسه شنیدم. مرد اول میگفت: «چهارم…
پند سقراط روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید…
داستان کوتاه یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته رزی ، خانم نسبتا مسن محله ، داشت از کلیسا برمی…
داستان زیبای «ارزیابی خود» پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی…
داستان طنز «آزمون دامادها» زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. مادر زن دامادها، یکروز تصمیم گرفت…
دوستي موش و قورباغه موشي و قورباغهاي در كنار جوي آبي باهم زندگي ميكردند. روزي موش به قورباغه گفت: اي…
داستانهای خواندنی زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند جلوی در دید….
در حسرتِ زندگیِ دیگران بودن برای این است که از بیرون که نگاه میکنی، زندگیِ دیگران یک کل است…
داستان کوتاه «همراز» در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از اونها…
داستاهای کوتاه سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه…
عاشق گردو باز در روزگاران پيش عاشقي بود كه به وفاداري در عشق مشهور بود. مدتها در آرزوي…
داستانهای کوتاه درويشي كه بسيار فقير بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان…
داستانهای کوتاه اگر از من بخواهند نيکوکاري، مهرباني و عدالت را به ترتيب تقدم رديف کنم، اول مهرباني،…
حکایت های گلستان سعدی یکی از شاهان، شبی را تا بامداد با خوشی و عیشی به سر آورد…
داستان زیبای «گوسفند صدقهای» مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین میآورد تا آن را برای روز عید…
داستاهای کوتاه بعضی ها اصلا به این خاطر به دنیا می آیند که کاری نکنند. من هم یکی…
شجاع ترین آدم ها معلم به بچه ها گفت : ” تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین…
داستان «عالم کتک خور» مرحوم شیخ_جعفر_کاشف_الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ…
داستان حسادت روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات كرد. این دو دوست بینوا…
داستانهای جالب یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید: روزی مرحوم مرشد چلویی معروف خدمت جناب شیخ رسید و…