باران کوثری زادۀ ۲۵ مهر ۱۳۶۴ در تهران بازیگر، طراح صحنه، طراح لباس و منشی صحنه ایرانی است. وی فرزند رخشان بنیاعتماد (کارگردان سینما) و جهانگیر کوثری (تهیهکننده سینما و کارشناس فوتبال) است.

باران كوثري: از مادرم ياد گرفتم درجا نزنم” باران كوثري: از مادرم ياد گرفتم درجا نزنم
باران كوثري در چند سال اخير فرازوفرودهاي متعددي را تجربه كرده است. از حضور در آثار سينمايي كه به بهانههاي گفته و ناگفته امكان نمايش عمومي به دست نياورد تا مدتي ممنوعالكاري در دولت گذشته كه به گفته خودش مدتها از سوي مسوولان انكار ميشد. به گفته كوثري آنها بيان ميكردند «دستوري از بالا صادر نشده بلكه احتمالا اين هنرمندان هستند كه تمايلي به كار با او ندارند.» اما همين مديران بعدا اعتراف كردند «گويا مسائلي وجود داشته كه برطرف شده است. »!
اما ماجرا به همينجا ختم نشد. همان دوران حضور اين بازيگر جوان سينما در نمايشي به كارگرداني هومن سيدي به شكل عجيب و غريبي مسالهدار شد و مسوولان به يكباره اعلام كردند امكان اجراي نمايش «روايت ناتمام يك فصل معلق» وجود ندارد. بگذريم كه مدتي گذشت و دولت قبل و شوراي نظارت گذشته جاي خود را به افراد ديگر دادند و اينجا بود كه فيلم سينمايي «من عصباني نيستم» با ايفاي نقش او و نويد محمدزاده، يكي ديگر از استعدادهاي تازه درخشان تئاتر نيز با حاشيههايي مواجه شد و از دايره دريافت جايزه و اكران كنار رفت. در تمام اين فراز و نشيبها اما اين باران كوثري بود كه نشان داد آموزههاي كلاس درس مادر را به خوبي فراگرفته و اهل كوتاه آمدن، ترسيدن و عقب نشستن نيست.
او كه سالها قبل با نمايشي به كارگرداني زندهياد داود رشيدي تجربه حضور روي صحنه تئاتر را تجربه كرده بود با هنرمنداني همچون اميررضا كوهستاني و محمد يعقوبي همراهي كرد و البته فراموش نميكنيم مسوولان شيرازي هم روزگاري اجازه اجراي نمايش «خشكسالي و دروغ» را از گروه سلب كردند.
اما به هر روي زمان سپري شد و بازيگر جوان اما باتجربه سينما به يك گروه تئاتري پيوست. گروه تئاتر «خانه» به سرپرستي محمدرضايي راد كه بنابر دلايلي سالها در دولتهاي نهم و دهم از اجرا فاصله گرفت. گرچه رضايي راد در همان دوران هم كاملا دست از كارگرداني شست و آثاري را براي مخاطب محدود و در محلهايي غير رسمي – كه ضرورت كار ايجاب ميكرد- به نمايش گذاشت. احتمالا به همين دليل هم از جايي نامعلوم عنوان «تئاتر زيرزميني» به كارهايش اطلاق شد.

ولي با تغيير دولت ظاهرا دلايل برطرف شد و اين نمايشنامهنويس و كارگردان تصميم گرفت به فضاي رسمي – سالنهاي خصوصي شناخته شده- بازگردد. از اين منظر نمايش «دوشس ملفي» نخستين تجربه محمد رضايي راد پس از چندسال دوري در يك سالن رسمي به حساب ميآيد؛ نمايشي كه با تهيهكنندگي و بازي باران كوثري در نقش «دوشس ملفي» به صحنه رفت. با اين بازيگر درباره تمام مسائل سالهاي پشت سر و تجربه همراهي با محمد رضاييراد به گفتوگو نشستهايم كه در ادامه ميخوانيد.
در دانشگاه سوره نمايش خوانديد و با كارگردانهاي صاحب نام تئاتر مثل اميررضا كوهستاني، محمد يعقوبي و محمدرضايي راد كار كرديد اما چه اتفاقي افتاد كه نام شما بيشتر به سينما پيوند خورد نه تئاتر؟
راستش هر دو اين هنرها همواره برايم به يك اندازه جدي بودند. در طول سالهايي كه فعاليت سينمايي داشتم در سال، حداقل با يك نمايش همكاري كردم يا اگر اين اتفاق نميافتاد در كارگاههاي آموزشي شركت ميكردم و به طور كل از اين فضا دور نماندم. البته هدفم اصلا اين نبود كه در سينما بازيگر بهتري شوم. تئاتر براي من يك لذت كاملا جدا به حساب ميآيد و تجربه منحصر به فردي است؛ به همين دليل هم به هيچوجه قصد مقايسه اين دو هنر با يكديگر را ندارم.<
واقعيت اين است كه در مديوم سينما شخص راحتتر مطرح ميشود. در مورد من راحتتر از اين منظر كه سابقه سينمايي پررنگتري داشتم. شايد اوايل، يعني مشخصا زماني كه با اميررضا كوهستاني يا آقاي يعقوبي كار ميكردم حضورم در تئاتر كمي غير منصفانه تحت تاثير اين اظهارنظر كه بازيگر سينما به تئاتر آمده است قرار گرفت وگرنه تئاتر همواره برايم دغدغه جدي بوده.
احتمالا اينطور عنوان ميشد كه بازيگر چهره آوردهاند تا مخاطب و فروش بيشتري جلب كنند!
در تمام اين سالها همواره تاكيد كردهام كه نه تنها اجراهاي اميررضا كوهستاني و محمد يعقوبي، بلكه هيچ نمايشي به دليل حضور بازيگر چهره با استقبال مواجه نميشود. تئاتر چهرههاي صاحبنام خاص خودش مثل حسن معجوني، رضا بهبودي، سيامك صفري، پانتهآ بهرام، علي سرابي، احمد ساعتچيان و پانتهآ پناهيها را دارد. قرار نيست به دليل حضور سينمايي اين هنرمندان شاهد فروش بيشتر تئاترهايشان باشيم.

آيا وقتي محمد يعقوبي يا اميررضا كوهستاني از چهرههاي سينمايي استفاده نميكنند با سالن خالي مواجه هستند؟ از طرفي اين هنرمندان اصلا چنين دغدغههايي ندارند، چون در متنها و اجراها تجربههايي جريان دارد كه اگر سالن پر تماشاگر نباشد هم چندان برايشان مهم نيست. به اين دليل كه نفس تجربه براي اين هنرمندان مهم است.
از طرفي تفاوت جدي بين سينما و تئاتر وجود دارد. مثلا اگر جلوي يك اجرا گرفته شود كار تمام است اما به قول خانم بني اعتماد «فيلمها براي هميشه در كمد نميمانند».
نكته مهم ديگر اين است كه تئاترِ خوب، همواره به امر سياسي بدل ميشود. گذشته از اينكه يك عده انسان زنده روي صحنه هستند، وقتي نمايشي شعور و دغدغه داشته باشد امكان دارد به نظر بعضي خطرناك جلوه كند. به نظرم اصولا خطر تئاتر در همين زنده بودن است. بله؛ به همان اندازه كه توقيف يا كشتن يك نمايش براي عدهاي ريسك دارد، به همان اندازه زنده ماندن آن خطرناك محسوب ميشود؛ حتي بيشتر از سينما.
البته منظورم سياستزدگي نيست. تئاتر به نظرم يك حركت اجتماعي است كه به راحتي قابليت تبديل شدن به جنبش را دارد. اين جنبه – زنده بودن تئاتر- برايم خيلي مطرح است و فكر ميكنم خيلي كمك ميكند. به خصوص در شرايط خاص كه شما تلاش ميكنيد خودتان را به اجرا برسانيد و در خيابان اتفاقهاي ديگري جريان دارد. تئاتر در هر شرايطي جاري است و كار خود را انجام ميدهد. با توجه به انتخابهاي تئاتري و گروهي كه عضو آن هستم حتما چنين دغدغهاي برايم مطرح است.سال ٩٠ تا ٩٢ هم به دليل حمايتهاي سياسي امكان كار نداشتيد؟ چون بحث منع فعاليت هم مطرح شد.


يا چرا من درباره مسائل جامعهشناسي فيلم مورد بحث، نظر دادم كه قطعا آنجا هستم تا به عنوان بازيگر فيلم و يك شهروند درباره اين مسائل هم صحبت كنم و عقيده شخصيام را بگويم. بعد از آن نشست هم حواشي به وجود آمد كه متوجه شديم همهچيز مثل دومينويي از پيش چيده شده بود. متاسفانه عربدهكشي، بهكار بردن الفاظ ركيك يا بگم بگمهايي كه به واسطه ميزان وقاحت، طرف مقابل را وادار به سكوت كند در دورهاي باب شد.
در يك اشتباه تاريخي به نظرم اين بلا بر همه ما نازل شد تا يك نفر به خودش حق بدهد با صداي بلند هرچه به دهنش ميآيد، بيان كند. من پاسخي براي اين افراد ندارم چون مبارزهشان از جنس متفاوتي است. اين حواشي به نظرم طبيعي است. وقتي در شرايط سياسي- اجتماعي خاص عقايدم را قاطعانه بيان ميكنم منتظر چنين حواشياي هم هستم.
ولي جالب است به اين نكته هم اشاره كنم كه آن دوران، من نخستين بار به واسطه حضور در يك نمايش متوجه بحث ممنوعالكاريام شدم. همان زمان گروه اعلام كرد بدون من به اجراها ادامه نميدهد. با اينكه اصرار كردم بازيگري جايگزين شود اما گروه موافقت نكرد و همين به يك اتفاق بدل شد. بعد از ما مسوولان به يك گروه اعلام كرده بودند «شما بياييد سريع جاي اين گروه اجرا كنيد كه خالي بودن سالن مشخص نشود.» اما اتفاق جالبتر وقتي رخ داد كه آن گروه ديگر هم پيشنهاد مديران را نپذيرفت.
اما گاهي انتخابهاي سختي داشتم چون ميدانستم از يك طرف بازي در فيلمي را پذيرفتهام كه حتما در اكران با مشكل مواجه ميشود يا ممكن است ديده نشود و هيچكجا حمايت مالي نكند؛ اين فيلمها را با عشق بازي كردم. در تئاتر سختگيري بيشتري به خرج دادم چون جايگاهم را سختتر به دست آوردم.

با حضور در كارگاههاي مختلف تلاش زيادي انجام دادم كه بتوانم با كارگردانهاي مورد علاقهام كار كنم. بعد از اينكه شانس همكاري با هنرمندان خوب تئاتر مثل اميررضا كوهستاني، داود رشيدي، محمد يعقوبي و… به دست آمد، سعي كردم قدر موقعيت را بدانم. همه اين تجربهها كنار هم قرار گرفت تا رسيد به زماني كه قرار شد عضو يك گروه تئاتري شوم و آن گروه تئاتر «خانه» بود. حالا اينجا جايي است كه ميتوانم با خيال راحت بايستم و كارهاي مورد علاقهام را با گروه پيش ببرم.
اين به نظرم نه تنها ضعف نبود، بلكه از آن دوران تا امروز دنبال اين هستم كه گروهي در كنار هم يك چيز جديد را تجربه كنند. اتفاقي كه به نظرم در گروه تئاتر خانه هم رخ ميدهد و مشخصا در مورد مواجهه با مكان اجرا دست به تجربه زدهايم. تصور غالب اين است كه نمايش «دوشس ملفي» بايد در يك سالن بزرگ اجرا شود ولي ما با اجرا در سالن بلك باكس چالش جديدي را تجربه ميكنيم. به نظرم همين تجربههاي جديد و متفاوت موجب هيجان بيشتر در تئاتر ميشود؛ وگرنه تكرار دوباره تجربههاي گذشته براي من اصلا جذاب نيست.

اين بحث از اساس غلط بود. هيچوقت چنين ادعايي نداشتيم چون اجراي زيرزميني قواعد خود را دارد كه ما اصلا به آن وفادار نبوديم. هيچ كار غيرقانوني انجام نميشد، فقط به اجرا در فضاهاي غيرمتعارف علاقهمند بوديم؛ تبليغات داشتيم و بليت فروشي هم كاملا شفاف صورت ميگرفت. در تمام اجراها هم حجاب بازيگران رعايت ميشد و به چارچوبها احترام ميگذاشتيم. لفظ زيرزميني از ابتدا هم به غلط مطرح شد و البته كار بعضي دوستان تئاتر كم سواد بود.
خوشبختانه تئاتر، بازيگران بسيار حرفهاي مثل رضا بهبودي، احمد ساعتچيان، ميلاد شجره، فربد فرهنگ و ديگر دوستان را دارد كه با شنيدن نام آقاي رضاييراد قدم پيش گذاشتند. در غير اين صورت با توجه به شرايط امروز تئاتر ايران هفت ماه تمرين با ٣٠ بازيگر غيرممكن به نظر ميرسيد.

در نمايشنامه وبستر با زني مواجه هستيم كه خردمندانهتر از مردان پيرامونش رفتار ميكند و به نوعي در مقابل مردان تاريكانديش قرار ميگيرد. دوشس ملفي كه روي صحنه است چقدر با متن همخواني دارد؟
درواقع دوشس ملفي محمد رضاييراد را بازي ميكنم. چون مشخصا از جايي به بعد ديگر بحث بازنويسي در كار نيست و ما با متن محمد رضاييراد و نغمه ثميني، براساس دوشس ملفي مواجه هستيم.
با توجه به روحيه خودتان دوست نداشتيد دوشس نمايشنامه وبستر عينا به صحنه ميآمد؟
اين متن را پذيرفتم چون تحليلي پشت كار وجود داشت كه خيلي جذاب بود. اصرار بر اين بود كه با يك دوشس كاملا عاشق و شايد هم كمي لوس مواجه هستيم. شخصيتي كه او نيز مثل ديگر درباريان دور از مردم و شرايط خارج از قصر زندگي ميكند، عاشق ميشود و تصميم ميگيرد پاي عشق خود بايستد و به قول بخشي از نمايشنامه «كمكم به شمايل مردم فرودست دربيايد.» برخلاف متن وبستر از شمايل دوشس با شمايل دوشس، شايد به واسطه نوعي سادهانگاري و سطحينگري به يكي از مردم عادي بدل ميشود.
من هم كنار رخشان بنياعتماد بزرگ شدهام و حداقل چيزي كه از مادرم ياد گرفتم اين است كه راحت جا نزنم. در حقيقت تصور ميكنم ما وضعيت راحتتري را تجربه ميكنيم. چون آنها در شرايط حساس و پيچيدهتري كار خود را آغاز كردند. نميخواهم بگويم نگاه صددرصد جنسيتي، ولي به هرحال ميزاني از اين رويكرد در برابر كارگردان خانم قرار داشته است. مثلا زمان فيلمبرداري يكي از فيلمهايش – نرگس يا روسري آبي- يكي از آقايان به پدرم ميگويد شما چرا اجازه ميدهيد چنين فيلمهايي بسازد؟ با اين نگاه قطعا كارگردانها و بازيگران آن نسل كار پيچيدهتري انجام دادهاند. آنها از جنگ نابرابرتري گذشتند؛ بنابراين شرايط براي ما بسيار سادهتر است.

صحنه كشته شدن دوشس ظاهرا بايد تماشاگر را ميخكوب كند. آيا آن تصوير مهم مورد نظر كارگردان شكل ميگيرد؟
مشخصا درباره دوره شمقدري و سجادپور صحبت ميكنيم.